سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فقط ما
لینک دوستان

خدایـا قیـــــامتت را بر پا کن
اگر تو خستــه نشده ای
ما عجیب خستــه ایم...



خدایا خودمونیم ...
انگار خاک کم آوردی یه سری آدما رو با لجن ماست مالی کردیاااا .......!



نه دیگـه دستم به کیبُرد میـره....!
نه قلبم از شورِ عشق تُند تُند میزنه..
فقط و فقط...تمام دنیا یه منــو
یه سکوت مُبهَم گـرفتـه
که مُدام به یـادم میاره
منم تَنهاترین بانوی این شهرم
هییسسسســــــــ



حافظه ام همه چیز را فراموش کرده ! . . .
هرچه سعی کردم با Recoveri بازگردانمـ خاطــراتم را نشد . . .
امّا . . .
توئی که در Recycle bin بودی . . .
تنــها تو
باز نمــایـان شدی . . . !



قهوه ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمیگنجم



زیاد فرقی نکرده...
خودِخودشه
فقط اونی که داره باهاش قدم میزنه
" من " نیستم ... !



بین خودمان باشد؛
هر بار که دلم هوایت را میکند،
هر دم که دلتنگت میشوم،
بی آنکه کسی بفهمد
کمد لباس ها را باز می کنم
و پیراهنی که بوی آخرین سیگارت را می دهد
تا جاییکه نفس دارم
بو میکنم..



ســال هاسـت کــه در پـی ِ جـــملــه ای دروغـین به دنبالت مراکشانـــده ای
ولـــــی هـر بار از گـفتنش طفـره رفـته ای
مگــــر یه "دوسـتـــت دارم " چـقـدر زحـمت دارد که از من دریــغش میکنـی .



گاهی
نباید ناز کشید
نباید آه کشید
نباید انتظار کشید
نباید درد کشید
نباید فریاد کشید
فقط باید دست کشید...!



همه می گن بخشش از بزرگتر هاست
من بخشیدم اما هیچکس نگفت
چقدر بزرگ شدی
همه گفتن بلد نبودی حق تو بگیری ! ..



این روزها ...
هر نفس,
درد است که می کشم
در نبودت...
ای کاش!
یا بودی.. یا اصلا نبودی..
اینکه هستی و کنارم نیستی
دیوانه ام میکند...



میخندم....
دیگر تب هم ندارم...
داغ هم نیستم...
دیگر به یاد تو هم نیستم....
سرد سرد شده ام....
کسی چه میداند شاید دق کرده ام



کـاش مـی فـهـمیـدی
قـهـر میـکنم
تـا دسـتـم را مـحـکمتر بگیـری
و بـلـنـدتـر بـگـویی:
بـمان...
نـه ایـنـکـه شـانـه بـالا بـیـنـدازی ؛
و آرام بـگویـى
هـر طور راحـتـى ... .......



رفتنت...
نبودنت...
نامردیت...
هیچکدوم نه اذیتم کرد نه واسم سوال شد.....
فقط یه بغض داره خفم میکنه...
چه جوری نگات کرد که منو تنها گذاشتی؟:؟؟



باور کن...!
کار من نیست
کار دِل است...
" دِلم "
جایی میان نفس هایت
گیر کرده است...



ای گفتی..!
جدی جدی کاش..
گرچه کسی به من نمیگه دوست دارم
ولی این روزا
اگرم کسی بگه من میگم برو سر اصل مطلب یا چی میخوای یا فقط یه لبخند تلخ...



دقّـت کــردین ؟
وقتی بگی انتــقاد پـذیـرم ،
هـمه تمام ِ تلاششونو میکنن
تا با انتــقادشـون بهـت ثــابـت کنن ؛
ظـرفیــتشو نــداری !!!



کــــــاش توی زندگی هم مثل فوتبال،وقتی زمین می خوردیُ از درد به خودت
می پیچیدی...
داور میومد از آدم می پرسید:میتونی ادامه بدی...؟؟؟



دیــر کـــرده ای !!
عقــربــــه هــا گــیر کـرده انــــد در گلــــوی ِ مـن
انگــــــار کــــه رد نمــیشـود ...
نه زمــــــان ! نه آبــــــ ِخـــــوش !!!



همیشــه یه جــور غــم عجـــیب تـوی دلمــون داریــم ...!
مخصــوصا بعد از لحظـــه های شـاد ...!
کـسی هــســت آغــوشــش را،
شــانـه هایــش را
بـه مـن قـرض بـدهــد !
تـا یـک دل ســیـر گـریـه کـنـم؟!
بـدون هـیـچ حـرف و سوال و جـواب و دلـداری و نـصـیـحــتی؟



با تمام کنار او بودن هایت کنار می آیم
فقط محض رضای خدا
حداقل دست از سر خوابهایم بردار...



دلم برایت تنگ شده !
می خواهم آنقدر اشک بریزم
تا غبار فاصله از قلبم تمیـــز شود .
ولی می ترسم ...
" اردبیل " ، " ونیــــز" شود !!


به این که راحت دروغ میگی،عادت کردم!
ولی...دلم میسوزه وقتی برای اثبات دروغت...
میگی:
به جون توکه دوستت دارم...



بعضی وقتا..
آدما یه کاری میکنن که دیگه نمیتونی دوسشون داشته باشی..
ولی..
عجیب دلت واسه دوست داشتنشون تنگ میشه.



اونایی که همش گیر میدن میگن کجایی؟ با کی هستی؟چرا جوابمو همون موقع ندادی؟
عشقم شیطونی نکنیااااااااااا ....
در حالی خودشون استاد زیر آبی رفتن هستن....



شـما یادتـون نـمـیاد ،
اَمـا یـه زمـانـی منـم مـی خـندیـدم .. !



بعضی‌ از مردا رو میبینی‌ فکر میکنی‌ چه بی‌ خـــیاله و چه راحت می‌خنــــده !!
و فقـــط یه مــــــرد می‌تونه بفهمه که یه " مــــرد " در روز چند بار زیر بار زندگـــی
میشـــکنه !!
بسلامتی اون مـــردایی که کـــوه دردن ، دارن از بغض خفـــه میشن ، ولی‌ باز توی
جمع میگــن و میــــخندن !!



بعضـــی چیــــز هـــا رو بـــایـــد بنــــویسـیم
نـــه بــــرای اینکــــه همــــه بخـــونـــن و بگــــن " عالیـــــه "
نـــــــه ...
فقط برای اینکه..........
بــــرای اینکــــه خفــــه نشــیــم همیــــن



تا حــالا شده عــاشق بشــی ولی دلــت نخــواد بــدونه؟؟؟؟
تا حــالا شده تمــام شــب گریــه کنــی بــدون ایــنکه بــدونی چــرا
دلت بخواد تا صــبح بیــدار بمــونی ولی بدونی به جایــی نمی رســی
تا حــالا شده رفتــنشو تمــاشــا کنی ولی نخــوای بـِـره
بعــد آروم تــو دلــت بگــی دوســـت دارم امــا نخــوای بــدونه
تا حــالا شــــده . . .؟؟؟


[ سه شنبه 91/2/19 ] [ 7:15 عصر ] [ سحر ]

خدایـــــــا من دستـت را خوانــده ام ...!
دستـــت برای مـــن رو شــده اســت
تو سمفــونی زیبــای شکستــن این دل لعنتـــی را
دوســــت داری ..!
باشـــــد
اگـر تو میخواهـــی باشـــــد !
میشـــــکنـــــم
باز هــــــم
.
.
میشنـــــــوی ؟!



به آدمای توی فیلما که...
آخرش خوشبخت می شن حسودیم می شه...
خدایـــا...
نمی خوای یه ذره بزنی بره جلو..؟



اگـــه میخـــوای یکیــو از دســـت بـــدی
فقـــط کـــافیــــه دوستـــش داشتــــه بـــاشــــی
همـــین کــــافــیــــه ...



آدمهای کنارم مثل جمعه میمانند ...
معلوم نمیکند...
"فــــــرد" هستند یا " زوج " ...
پر از ابهامند .....



یعنی میشود روزی برسد.....
که بیایی.....
مرا در آغوش بگیری....
بخواهم گله کنم....
بگویی هیس.....
بگویی همه کابوس ها تموم شد.....
میخواهم امشب تا صبح دیووانه ات کنم



شــانــه ات کــــو؟
دنــیـایــم بــاز بـهـم ریــخـتـه....



خواب آلود ..
لوس ..
بی خیال ..
بی قرار..شاد ..
هرچه میخواهی باش .فقط در آغـــــــــــــــــــوشم باش
ولی دلبرانه ...ولی عاشقانه



از هــم می چـرخـَنــد ..
لحـظــه هــای لـوکس ِ مـَن بـر مـَـدار خـوشبـَخـتـی .



مـن عاشق هَوس های عاشقانـه اَم...
مَـن عاشق گـُناه دوست داشتـنَم
دَستهایَت را بـه مـن بده
بـه جَهنَم کـه مَرا بـه جَهنَم مـــی بَرند بـه خاطر عِشقبازی با خیالِ تو
تو خودِ "بـهشتــی "



بـه مَـن حَق بده
کـه میل بـه خوردَن نـَداشتــه باشَم
این بـُغض ها کـه
تو بـه خوردِ‌ مَـن مـی دَهـی
سیر سیرَم مـی کـُنَد!



مُهم نیست دوستم داری یا نَـه ...!
مُهم ایـن استـــ کِـه؛
مـَـن هَــستـــَم ؛
عـِشق هـَست
وَ هَوای اِحساسَــم
هَنــوز آبی ست . . .!



پَرگار های خوبــی شُدیم
خوب هَمدیگَر را دور مــی زَنیم !



قول داده اَم...
گاهـــی
هَر اَز گاهـــی
فانـــوس یادَت را
میان ایـن کوچه ها بـی چراغ و بـی چلچلـه، روشَـن کنَم
خیالـت راحـَــت! مَـن هَمان منـــَــم؛
هَنوز هَم دَر این شَبهای بـی خواب و بـی خاطـــِره
میان این کوچـه های تاریک پَرسـه میزَنـَم
اَما بـه هیچ سِتاره‌ی دیگـَری سَلام نَخواهــَـم کَرد...
خیالَت راحَت !



برگــرد عشق قدیمی و دیرین من؛
برگرد و بگو دوستـت دارم
تا با پشــــت دست چنان بــــر دهانت بکوبم
تا آرزوی داشتن یـک دندان را به گــــــــــور بـبـــری
چه برسد به من و یک عشق حقیقی !!



آنقدر مرا از رفتنت نترسان ....
قرار نیست همیشه بمانیم !
روزی همه رفتنی اند ....
ماندن به پای کسی معرفت میخواد نه بهانه ... !!


سرنوشت من بی تو
جمله بی فاعلی ست
که فعلش تعطیل استــــــــــــــــ . . . !



چـتـرتــــ را بگــــیر . . .
چشــــــــــم های من . . .
بزرگ شده ی بارانند . .



یک نفر ،
همیشه یک نفر نیست ؛
یک نفر گاهی همه است ...
شاید حالا بتوانی بفهمی
وقتی غروب یک روز تعطیل
دلم برای تو تنگ می شود
چه دلتنگی عظیمی را
به دوش میکشم ...!!!




قهوه یا کاکائو ؟
فرقی نمی کند !
تو کافئین خالصی ...
حتی خیالت ،
خواب را از سرم می پراند !!!



نذر کرده ام
صد دور تسبیح
اهدنا صراط المستقیم بخوانم ؛
شاید
مرا که میبینی ،
دیگر مسیرت را کج نکنی !!!



چــه زیبــاست وقتـی میفهمـی
کسـی زیــر ایـن گنبد کبــود
انتظــارت را میـکشد ؛
چــه شیــرین است
طعــم چنـد کلمــه کــه میگــوید :
کجــایــی ...؟



لعنت به تُـو که جنس ات خــــــراب است...
چرکیـن تر می شود ...
هر بار صابون ات به دلم می خورد..



یکی بـــود ، یکی . .
مـــن میروم قصّـــه باید آغــــاز شود . . . !



دهانم پر از حرف است
اما . . .
با دهان پر که نمی شود حرف زد . . .



دوست می دارمـش ... امـّـا ...
می تـرسم بـگویــم و بگـویـد : " مرسـی !! "
یــا بگویـد بـه این دلـیـل و آن دلـیـل دوسـتـم نـدارد ...
یــا چـه می دانـم ...
مثـل خیـلیـهـا بگـویـد لیـاقـتـم بـیـشـتـر از این حرفـهاسـت ...
می تـرسـم از اینــکـه
هـرچـیـزی بـگویـد جُـز :
" مــَــن هـم دوسـتت دارم ... "


[ یکشنبه 91/2/10 ] [ 5:33 عصر ] [ سحر ]

خدایا شنیده بودم کرمت بینهایت است
ولی گمان نمیکردم این چنین....
شبیه یک معجزه بود:
این بار او برگشت و مــن نخواستمش!!

 

دشمنی خدا و شیطان از یک گل یا پوچ ساده شروع شد
شیطان دستهای مشت کرده اش را رو به خدا کرد و گفت
گل کدام است؟
خدا گفت انسان
و همان جا بازی را باخت...

 

برای رسیـــــدن به تو
خودم را قسمت کردم !!
تو را سهم تمام رویاهایم کردم !!
انصاف نبود....
تو که میدانستی با چه اشــتیاقی خودم را قسمت میــکنم
پس چــرا زودتر از تکه تکه شدنم جوابم نکردی؟؟
برای خداحــــــافظی خیـــــــــــــــــــــلی دیر بود!!
خیلی.....

 

خوابــــهایم بوی تن تــو را می دهـــد...نکند آن دور ترها نیمه شب در آغوشم می گیری؟

 

به کـســی کــه دلـش تنــگـ نمـیشــه نگیـــد :
دلــــم بـــرات تنـــگه
پــاســـخ همیشــه یا لبـخنــد استـــ
یـــــا
تــو لطـفـــ داری .

 

با عطری که تو هدیه داده ای
به دنیا ثابت خواهم کرد
که نه جدایی در راه است
و نه قلب هایمان سرد خواهد شد!!

 

دل‌ من محکمه ایست
که به من می‌گوید:
همه را دوست بدار،
به همه خوبی‌ کن،
و اگر بد دیدی،
دل‌ به دریای محبت بزن و بخشش کن

 

مرا از بـند آویزان کنید
سروته
شایدفکرش از سرم بـیـفـتد

 

گـاهی اگـر تـوانـستی ...
اگر خواستـی ...
اگر هنـوز نـامی از مـن در سر داشتـی نـه در دل!
در کـوچه ی تـنهایـی ِ مـن قـدمی بـگذار
شلوغیه کوچه ظاهریست نترس بیا نگاهی پرت کن و برو !!

 

تویی که "درد و داغ" را می فهمی ؛
قدر این ایجاز همراهم باش :
این روز ها
تراژدیِ مجسّمم...

 

دلتنگی من تمام نمیشود
همین که فکر کنم
من و تو
دو نفریم
دلتنگتر میشوم برای تو...

 

کدام طرف روم ؟
شمال یا جنوب؟
شرق یا غرب ؟
وقتی تو در قلب زمین قرار گرفته ای

 


معلممان میگفت:
زیر کلماتی که نمیدانید خط بکشید ..
حالا بعد از این همه سال..
این همه عمر...
این همه کتاب..
به زیر همه دنیا خط میکشم...

 

قرارمان یک مانور کوچک بود!
قرار بود تیر های نگاهت مشقی باشد!
اما ببین...
یک جای سالم بر قلبم نمانده است!!

 

این آخرین شمعی است که آب می شود
پای این شعر ناتمام
و من قطره قطره می سوزم
تا تو آرام شوی آرام...

 

نامه هایم را برای پاره کردن نوشته ام
می توانی بسوزی شان.
حرف هایم را بی دلیل گفته ام
می توانی فراموش شان کنی.
ولی عشقم را از صمیم قلب بخشیده ام
نمی توانی دوستم نداشته باشی!!!

 

گفتم: سلام!
معصومانه گفت: می مانی؟
گفتم : تو چطور؟
محکم گفت: همیشه می مانم!
گفتم: می مانم.
روزها گذشت. روزی عزم رفتن کرد. گفتم: تو که گفته بودی می مانی؟!
گفت: نمی توانم! قول ماندن به دیگری داده ام .... باید بروم

 

یادته بهم گفتی: چطور میشه تو خاطر تو موندگار شد؟ گفتم: یا دلم را بدست بیار یا اونو بشکن...
ولی نمیدونم چرا دومی را انتخاب کردی! واقعا چرا؟

 

از تو چه پنهان دوباره بغض کرده ام؛
باید وضو بگیرم؛
از بس اذان چشمهای تو را نشنیده ام
تمام نمازهای نگاهم قضا شده است.....

 

تو بردی، همه هورا کشیدند!
حالا پایت را از روی خرده های دلم بردار....

 

در کودکی:
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم،
یک تراش سرخ لاکی داشتیم،
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت،
دوشمان از حلقه هایش درد داشت،
گرمی دستانمان از آه بود،برگ دفترهایمان از کاه بود،
تا درون نیمکت جا میشدیم ما پراز تصمیم کبری میشدیم، با وجود سوز و سرمای شدید ، ریزعلی پیراهنش را میدرید،
کاش میشد باز کوچک میشدیم لااقل یک روز کودک میشدیم...


[ یکشنبه 91/2/10 ] [ 5:17 عصر ] [ سحر ]

ایـن دَردی کِــه مَــن مـی کِشــم، دَرد ِ بـی تــو بــودنــ نیستـــ !.!.!
تـــاوان بـــا تـــو بـــودن استـــ !!!...


اگر رفتی،
در را پشت سرت ببند...
من قبل از تو رفته ام....
رفته ام به خوابی عمیق...
نگرانم...
تو مرا دوست نداری...


بـــــــــودم !
دیدم با دیــــــــــگری شادتـــری !
رفتــــــم !


[ یکشنبه 91/2/10 ] [ 5:9 عصر ] [ سحر ]
درباره وبلاگ

برچسب‌ها وب
امکانات وب

ابزار و قالب وبلاگبیست تولز

کد های زیبا سازی

JavaScript Codes www.codesmusic.persianblog.ir