سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فقط ما
لینک دوستان

وقتی که اَعصابِت خورده
ولی عشقت میاد دستِت رو آروم می گیره و فِشارش میــده
و تو اینقَدر آروم می شی
که اگه صد سال بقیه می نِشستنَد
وَ باهاتــ حَرف می زدن آرامِش نمی گرفتی

 

من غــرورم را به راحتـــی به دست نیـــاوردم
کـه هر وقت دلـت خواست خـــردش کنی
غــــرور من اگر بشکـنــــد
با تـکــه هــایـش
شاهــــرگ زنــدگــی تــو را نیز خواهـــد زد

 

بعَـــضیا تو زندگیه آدم
نقش هَله هولَ رو بازی میکنن
ظاهِرشون قشنگـهُ بامَزن
ولی جلـوی رُشدمونُ میگیرَن . . . !

 

یه رابطه از اونجایی خراب میشه که...
تو ناراحتش کنی و ....
یکی دیگه آرومش...

 

گوشه ی راستم بنویس
"زنده"
پخش مستقیم
از کجایش مهم نیست ،
بنویس زنده است
هر چند دلش گرفته باشـــد!!

 

بزرگترین خطایت این بود
که ...
فکر می کردی
من
برای همیشه
صبــــورم ...

 

برای دل من
همیشه تــــو خواهــی ماند...
حتی اگر ..............
مخاطب تمام این نوشته هایم او شونــــد.

 


میان این همه
نوشته های مجازی
دلم برای
طعم یک سطر
دست خط واقعی
تنگ شده ست!!!

 

بیـــــزارم از افرادی که
صدای عــــرعــــرِ خود را نمی شنوند؛
درحالیکه گوش های تو را دراز می بینند ...!

 

شاید
سرنوشت ما
خوابیدن کنار واژه‌هایی‌ست
که دوستشان نداریم!!!

 

خیلی سخته که عشقت رو با کــَس دیگه ای ببینی......
بعد بهش اس ام اس بدی کجایی...؟!!
بـگــه تـــو قـلبـتـــم . . . !

 

از این به بعد هر کی بهت گفت دوست دارم
برو بغلش کن.....
تو چشماش نگاه کن.....
آروم سرتو بذار رو شونه ش....
و یواش در گوشش بگو: خب بسه دیگه خیلی خندیدیم

 

یه آدمایی هستن نه میشه درکشون کرد نه میشه ردشون کرد همینطوری تو زندگیتن....
زل میزنن به آرامشت!!

 

نـمـک بــر زَخمـم نَپـاش
یادَت باشَـــــــــد
این نَـمـک هــارا از سـَــرِ سُــفره ی دِلِ مَـــن بَـــرداشتی.

 

گفتم چَشم
و هر چه بلای ِ نبودن بود
به چشمانم کشیدم
می دانم
آنقدر ، که نگران ِ سپردنم به باد بودی
یادت رفت ، بگویی بی بلا ....

 

وقتی تو نیستی ،
نِگاهم حوصلـه نمیـکند
پایَش را از چشمَم بیرون بُگذارد. . . !
زودتر برگــرد

 

گفتند که بی ریا باید زیست!
آیینه شدم،
باز
شکستند مرا...

 

حالا که فرقی نمی کند کنارت ایستاده باشم یا نه!؟
بگذار همه چیز را از وسط قیچی کنم
تا تو...
در نیمی باشی
و من ...
در نیمی دیگر
راستی ...
با دستی که روی شانه ات جا گذاشته ام چه می کنی؟!...

 

تـمـام مـعـلوم هـا و مجـهـول هایـم را
بـه زحمـت کـنـار هـم مـی چـیـنم
فـرمـول وار ؛
مـرتـب و بـی نـقـص …
و تــو
بـا یـک اشـاره
هـمـه چـیـز را
در هـم می ریــزی …

 


از همان ابتدا دروغ گفتند!
مگر نگفتند که مــن و تــو ، مــا می شویم؟!
پس چرا حالا مــن این قدر تنهاست!
از کی تــو اینقدر سنگ دل شد؟!...
اصلا این.... او... را که بازی داد؟!...
که آمد و تــو را با خود برد و شدید ما!
می بینی
قصه ی عشقمان!
فاتحه ی دستور زبان را خوانده است...

 

خط زدن مـــن پـایــان من نیستــــ.....آغـــاز بی لیاقتی توسـتــــ......!

 

دنیای عجیبی شده است !
برای دروغ هایمان خدا را قسم میخوریم
و به حرف راست که میرسیم می شود جان تو ..!

 

نشسته ام
در کافه ای
بی تو
بی چای
و بی لبخند!
تنها به امید یک میز دونفره
تا بیایی!!!!!!

 

کـوتـاه تــرین قصــه ی دنیـا
.
.
.
. . .رفــــــت

 

ما نسلی هستیم که
مهمترین حرف های زندگیمان را
نگفتیم
تایپ کردیم...!!

 

میـدانی،
گـاهی سـنگــدل تـریـن آدم دُنیـا هـم که بـاشی، یـک آن
یـاد کـسی روی قـفـسه سیـنه ات
ســنگــینی میکــنــد
آنوقــت به طــور کـاملا غریزی،
نـفــس عمیـقی میکــِشی
تـا ســَنگ کـــوب نـَکـُنی..!

 

یه چیزی که هیچ وقت فکرشُ نمیکردم
که به این زودی بهش برسم
این بود که تو این سن بشینمُ گاهی ناخودآگاه
نفسهای عمیق از ته دل بکشم...
واسه کشیدنشون حالا زود بود ...!!!! خـــــیــــلی زود


[ سه شنبه 91/4/6 ] [ 2:50 عصر ] [ سحر ]
درباره وبلاگ

برچسب‌ها وب
امکانات وب

ابزار و قالب وبلاگبیست تولز

کد های زیبا سازی

JavaScript Codes www.codesmusic.persianblog.ir